loading...
کانون ادبی واج
آخرین ارسال های انجمن
کانون ادبی واج بازدید : 115 چهارشنبه 25 آذر 1394 نظرات (1)


کانون ادبی واج برگزار می کند: سلسله نشست های هفتگی شعر و ترانه ی امروز
با مدیریت آرش سیفی
با حضور کارشناس و منتقد محترم دکتر مریم کوچکی شلمانی
هر پنجشنبه از ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر
بوستان هنرمندان، سرای محله ی ایرانشهر

با عضویت در کانال «کانون ادبی واج» اخبار و اطلاعیه های کانون را در تلگرام دنبال کنید:

http://telegram.me/kanoonvaaj


کانون ادبی واج بازدید : 757 دوشنبه 27 مهر 1394 نظرات (0)

انواع بديع:

بديع يا لفظى است يا معنوى.

بدیع در لغت به معنی نو آوری است

 

علم بدیع در اصطلاح ادبیات، سومین فن (بعد ازمعانی و بیان) از فنون بلاغت است و موضوع آن آرایشهای سخن فصیح و بلیغ در نظم و نثر است.به این آرایشها آرایه‌های ادبی می‌گویند.

در واقع بدیع یعنی آنچه كلام معمولى را به كلام ادبى تبديل مى كند.

🔛 تعداد آرایه های بدیعی در آغاز 17 تا صنعت بوده اما در کتابهای بدیع متاخر به 200 رسیده همچنین ممکن در اینده به بیشتر از این تعداد هم برسد.

الف _صنايع لفظيه در بديع آن است كه صورت لفظى كلام را زيبا كند .

بدیع لفظی شامل: تناسبهای صوتی مثل سجع، همانندی های لفظی مثل جناس و تکرارها را بررسی میکند.

ب_صنايع معنوى در بديع آن است كه كلام را در معنا زيبايى بخشد.

بدیع معنایی شامل: مبالغه ها، اغراقها، تناسبهای معنایی را به بحث میگذارد

با توجه زیاد بودن بحث ،امشب به بدیع لفظی می پردازم و بدیع معنوی را هفته آینده در موردش صحبت می کنم


4_تجزيه:

آن است كه ابيات شعرى را جزءجزء نمايند و به تعبيرى هر بيت به اجزايى تقسيم شود كه هر جزء با جزء ديگر هم قافيه و جزء آخر با ابيات ديگر غزليا قصيده هم قافيه باشد. مثل: قصيده امير معزى كه در متن آمده است و مطلع آن چنين است:

اى ساربان منزل مكن جز در ديار يار من

تا يك زمان زارى كنم بر ربع و اطلال و دمن


 5_تجنيس: جناس

تجنیس به کار بردن واژه هایی است که تلفظی یکسان و نزدیک به هم دارد. این آرایه بر تأثیر موسیقی و آهنگ سخن می افزاید.

جناس دو نوع است : جناس تام و جناس ناقص

جناس تام : هرگاه واژه ای در یک بیت یا عبارت دو بار به کار برود و هر بار معنای دیگری داشته باشد. مانند:

بیا و برگ سفر ساز و زاد ره بر گیر / که عاقبت برود هرکه او ز مادر زاد (خواجوی کرمانی )

دو واژه ی زاد (توشه) و زاد (ولادت) با وجود تفاوت معنایی یکسان خوانده می شود.

•جناس ناقص: هرگـاه دو واژه در یکـی از مـوارد زیر با هم اختلاف داشته باشد، یکی از انواع جناس ناقـص پدید می آید.

الف ) جناس ناقص حرکتی

اختلاف درحرکت، مانند : ملک ،مُلک؛ قَمَری، قُمری؛ گِرد، گَرد؛ مِهر، مُهر

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند / به دشت پُر ملال ما پرنده پَر نمی زند

ب) جناس ناقص اختلافی یا مطرّف

هنگامی که در یک حرفِ یک واژه اختلاف هست:

اختلاف در حرف نخست :  ناز، باز؛ رفیق، شفیق؛ چاه، جاه

اختلاف درحرف میانی :  آستین، ستان؛ کمین، کمان

اختلاف درحرف پایانی بار، باز

هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آمد / ما نیز یکی باشیم از جملۀ قربان ها

پ) جناس ناقص افزایشی یا زاید

هنگامی که یک واژه، یک حرف بیش تر ازدیگری دارد :

در آغاز یک حرف بیش تر دارد. مانند شما، ما؛ مرنج، رنج

در میان یک حرف بیش تردارد. مانند: خاص، خلاص؛ دست، دوست

در پایان یک حرف بیش تردارد. مانند: قیام، قیامت

ت) جناس ناقص مرکب

هنگامی که یکی از دو رکن جناس از ترکیب دو واژه پدید آید:

دل خلوت خاص دلبر آمد / دلبر ز کرم به دل بر آمد

ث ) جناس ناقص قلب

هنگامی که اختلاف دو رکن جناس درجا به جایی حروف آن ها باشد :

 امهال،اهمال؛ قلب،لقب؛ گنج،جنگ

 ابر بهاری را فرموده تا بنات، نبات در مهد زمین بپرورد (سعدی )


5- واج آرایی :

به تکرار یک واج (حرف صامت یا مصوت ) در یک بیت یا عبارت گفته می شود که پدید آورنده ی موسیقی درونی شعر است. واج آرایی یا نغمه ی حروف، تکراری آگاهانه است که موجب آن می گردد که تاثیر موسیقی کلام و القای معنی مورد نظر شاعر بیش ترگردد. مانند:

 سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند ( تکرارصامت چ )

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است ( تکرارصامت های خ و ز ) از منوچهری که تداعی کننده ی صدای ریزش و خرد شدن برگ ها درفصل خزان است.


 6ـ سجع :

معنی آواز کبوتر را دارد و در اصطلاح سخن شناسان، آوردن واژه هایی است ( واژه های سجع ) در آخر قرینه های سخن منثور به سانی که حرف آخر این واژه ها یکی باشد.

🌟🌟🌟معمولن هر قرینه از یک جمله تشکیل می شود، اما گاهی نیز یک قرینه دو یا چند جمله ی کوتاه دارد.

به جمله هایی که دارای آرایه ی سجع باشند مسجّع و این کار را تسجیع می گویند.

نمونه :

🔺 ای عزیز، در رعایت دل ها کوش و عیب کسان می پوش (خواجه عبدالله انصاری )

کوش و پوش

-🔺 جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده (خواجه عبدالله انصاری )

صفا و هوا

-🔺منّت خدای را عّزوجّل که طاعتش موجب قربت است و به شکراندرش مزید نعمت (گلستان )

قربت و نعمت


7ـ ترصیع :

به معنی جواهر نشاندن است و در اصطلاح ادبی هرگاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر، در وزن و واج آخر مشترک باشد، آرایه ی ترصیع پدید می آید. مانند :

ای منّور به تو نجوم جلال، وی مقّرر به تو رسوم کمال

برگ بي برگي بود ما را نوال / مرگ بي مرگي بود ما را حلال

 🌟🌟که همه ی این زوج ها با یکدیگر هم وزن و هم قافیه است.


 8– موازنه

هرگاه اجزای دو بخش از یک بیت یا عبارت، نظیر به نظیر در وزن مشترک ولی در واج آخر مشترک نباشد، آرایه ی موازنه پدید می آید. مانند:

 

دل به امید روی او همدم جان نمی شود / جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند

این لطافت کز لب لعل تو من گفتم که گفت / وین تطاول کز سر ِ زلفِ تو من دیدم که دید

گر عزم جفا داری سر در رهت اندازم / ور راه ِ وفا گیری جان در قدمت ریزم


🔺🔺🔺انواع صنایع لفظی

1. ابداع:

ابداع،در اصطلاح بدیع،به دو معنی است:

🔹🔹۱-ابداع در معنی نخست،آن است که شاعر یا نویسنده،اثری با قالب نو و تازه پدید آورد چنان که پیش از او چنان اثری ارائه نشده باشد.بنابراین،میزان ابداع،همواره با بررسی ویژگی ها به دست آمده و متعارف پیشین،قابل سنجش است و نویسنده و شاعری،ابداع بیشتری در کار داشته و دارد که از موازین ادبی و هنری پیش از خود هر چه فراتر رفته باشد و قانون های هنری تازه ای کشف کرده و آفریده باشد.

تمامی هنرمندان جهان در آثار خود ا نوع و میزان ابداعی برخوردار بوده اند،اما هر چه میزان این ابداع بیشتر بوده و در عین حال نوع ابداع آنان از ارزش زیبایی شناسیک برخوردار بوده است،در تاریخ هنر و ادبیات جایگاه برتری یافته اند.برای نمونه در ادبیات گذشته ی پارسی،فردوسی به دلیل هدفمندانه ی واژگان پارسی و به کارگیری روشمندانه ی زبان و فرم و داشتن نگاه خاص عاطفی،ملی،حماسی و تاریخی به دلیل نوآوری در زبان و ساختن ترکیبات نو و توصیفات بکر و داشتن دیدی داستان پردازانه و روایی و تصویری مولوی به دلیل تلاش در رهایی از حصار زبان- که گاه به صوت می انجامد – و نوع اندیشه و شناخت و نمایش برجسته ترین تلاش در تبین عرفانی انسان و جهان سعدی به دلیل تلفیق موسیقی شعر با نثر و به کارگیری آگاهانه ی واژه ها و تاثیرگذارترین کاربرد موازین دستوری حافظ به دلیل موفق ترین بهره گیری از زبان و فرم غزل و نگاه خاص جهان شمول و انسان گرا و اندیشه ی آزاد و طنز رندانه اش و بیدل دهلوی به دلیل موفق ترین بهره گیری خیال و تصویر و کشف انتزاعی ترین معانی شعر فارسی از برجسته ترین بدعت گذاران بوده اند.در ادب معاصردر ادب معاصر ایران نیز نیمایوشیج،صادق هدایت و احمد شاملو از بیشترین میزان ابداع در آثار خود برخوردار بوده اند و به همین دلیل تاثیرگذارترین چهره های ادبیات معاصر ایران به شمار می روند.

🔹🔹۲-ابداع در معنی دوم،آن است که شاعر یا نویسنده در اثر خود،چندین صنعت بدیعی را به کار گیرد.به بیت زیر توجه کنید:

خوش بود گر از وفا،آن شوخم آید در کنار

در کنار آید،نهد رسم جفا را بر کنار

🌟🌟🌟در این بیت صنایع جناس،تضاد،رد العجز علی الصدر و عکس به کار رفته است.

در شعر پارسی کمتر بیتی دیده می شود که دست کم دو صنعت در آن به کار نرفته باشد.بنابراین اکثر ابیات شعر فارسی،دارای صنعت ابداع هستند.

برخی ابداع نوع اول را "ابداع معنوی" و ابداع نوع دوم را "ابداع لفظی"گویند.

ابداع را "حسن اختراع"و "سلامت اختراع" هم نامیده اند.

 

 2-اعنات:

صنعتى است كه در آن چيزى تكلف شود كه وجودش لازم نباشد وبى وجود آن نيز سخن تمام شده تلقى گردد. اعنات بيشتر جهت آرايش كلام مى آيد.

مثالی در موزد اعنات میشه زد غزل زیر سعدی رو بخونید:

🌟⭐️🌟⭐️غزل ۳۴۸

چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل

یار من و شمع جمع و شاه قبایل

جلوه کنان می‌روی و باز می‌آیی

سرو ندیدم بدین صفت متمایل

هر صفتی را دلیل معرفتی هست

روی تو بر قدرت خدای دلایل

قصه لیلی مخوان و غصه مجنون

عهد تو منسوخ کرد ذکر اوایل

نام تو می‌رفت و عارفان بشنیدند

هر دو به رقص آمدند سامع و قایل....

توو این غزل سعدی میتونست شمایل رو با دل قافیه بگیره که (کسره با ل) جز حروف مشترکت قاقیه باشن ولی سعدی ترجیح داد "یل" رو قافیه بگیره پس از ارایه "بناعت" بهره برده است.


 3-براعت استهلال:

در اين صنعت شاعر پيش از بيان مطلب اصلى خويش مطلبى مى گويد كه با سخن بعدى او تناسب دارد. خواننده با خواندن مطالب اوليه پى به مقصود اصلى شاعر نيز خواهد برد

در لیلی و مجنون و به هنگام توصیف و گزارش مرگ اندوهبار لیلی در فراق مجنون،

نظامی آغازینه ای با مضمون پاییز و فصل برگ ریزان قرار داده است که در نوع خود براعت استهلالی زیبا و خواندنی است:

 

رسم است که وقت برگریزان

خونابه شود ز برگ، ریزان

 

گل نامه غم به دست گیرد

سیمای سمن شکست گیرد

 

نرگس به جمازه برنهد رخت

شمشاد در افتد از سر تخت...

 

...باد آمد و برگ لاله را برد

گرمای تموز ژاله را برد

 

لیلی زسریر سربلندی

افتاد به چاه دردمندی

 

تهیه کننده اعظم دستان

 

 

چهاردهمین کنفرانس                                                                     4/ 6/ 94

🎈 خلاصه ای درباره ی علم معانی:

در علم معانی، از جملاتی که بدون قرینه ی لفظی در معنای اصلی خودشون به کار نمیرن بحث میشه و چون از معانی ثانوی جملات بحث میکنه به اون علم معانی میگن.

در سبک ادبی معمولا جملات در معانی اولیه به کار نمیرن، چون سخن ادبی، یک سخن موثره و برای اینکه سخن ما موثر(بلیغ) باشه ، جملات را در معانی ثانویه به کار می بریم

علم معانی :

مقصود از "معانی" ، معانی اولی جملات نیست بلکه مراد معانی ثانوی یا مجازی آنهاست.

هر جمله ممکنه دو یا چند معنی داشته باشه که یکی اصلی و بقیه فرعی ست.

جمله بر چهار قسم است :

خبری/ پرسشی/ امری/ عاطفی

عمده ی کار علم معانی، بحث درباره ی کاربرد مختلف این جملاته که در زیر هر کدومو جداگانه شرح میدم :


🎈 جملات خبری :

جمله ای که به وسیله ی آن ، عمل اطلاع رسانی صورت میگیره.

این جمله دارای دوبخشه:

نهاد(مسند الیه) و گزاره(مسند)

🌟 نهاد: اون قسمت از جمله که درباره اش خبر میدیم.

🌟 گزاره: خبری که در مورد نهاد میدیم.

🌟 ربط بین نهاد و گزاره : اسناد( با کسره ی زیر الف بخونید🙊)

معانی ثانوی جملات خبری/

اظهار تاثر و اندوه / توبیخ و ملامت / بشارت و اظهار انبساط / تشویق کردن و امید دادن :

هشدار/  اظهار آسودگی و شعف و بیان اختتام کار / مفاخره/ استرحام


جملات پرسشی :

غرض اصلی از پرسش طلب اخبار است .

مقاصد ثانوی جملات پرسشی :/ اخبار به طریق غیر مستقیم و مودبانه/ امر به طریق غیر مستقیم و مودبانه تشویق/ نهی/ توبیخ و ملامت/ استفهام انکاری/ استفهام تقریری/ اظهار مخالفت و بیان عجز/ تمنا و آرزو / طنز و مسخره و تحقیر/ تعظیم/ بیان تعجب و حیرت/ بیان کثرت اثبات عقیده ی خود و بطلان عقیده ی مخاطب / اظهار یاس/ اظهار امیدواری/  تقاضا و کسب اجازه/👈شمول حکم/ اغراق/ تنبه و عبرت / برای تاکید و تقریر خبر و جلب توجه/ تجاهل مفید اغراق/ بیان تردید در برآورده شدن آرزوها/ اظهار بی تابی/ بیان منافات و استبعاد/ اظهار ندامت/ به جهت استیناط/ تهدید


🎈 جملات عاطفی :

جمله ی عاطفی صورت مشخصی نداره بلکه بر حسب معنا تشخیص داده میشه.

یعنی هر جمله ای را که بیانگر عاطفه و احساس گوینده باشه و به قصد اخبار ادا نشده باشه جمله ی عاطفی میگن/ معانی ثانوی جمله عاطفی :/ در مقام جمله ی خبری/ در مقام جمله ی امری/ در مقام جمله ی پرسشی

 

علم بدیع (آرایه های معنوی)

🚩🚩🚩 صنایع معنوی


انواع صنایع معنوی :

🔺1- مراعات نظیر (تناسب ) :

 از متداول ترین آرایه های ادبی در ادبیات کلاسیک و معاصربه شمار می آید و آن عبارت است از آوردن دو یا چند واژه در یک بیت یا عبارت که در خارج از آن بیت نیز رابطه ای خاص میان آن ها برقرار باشد.


مانند :

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

 تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی )

💡💡ابر ، باد ، مه ، خورشید ، فلک

با ساربان بگویید احوال آب چشمم

تا بر شتر نبندد محمل به روز باران (سعدی)

 💡💡ساربان ،شتر ، محمل


2- تضاد ( طباق )

هرگاه دو واژه با معنای متضاد دریک بیت یا عبارت به کار رود آرایه ی تضاد پدید می آید


نمونه :

 غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود / ز هرچه رنگ تعّلق پذیرد آزاد است (حافظ )

نه شاخش خشک گردد روز سرما / نه برگش زرد گردد روز گرما (فخرالدین اسعدگرگانی

 بسیار سیه سپید کرده است / دوران سپهر لاجوردی

 

3- تناقص (پارادوکس )

اگر دو مفهوم متضاد را به هم نسبت دهیم یا آن دو را با هم جمع کنیم، آرایه ی تناقص شکل می گیرد. آشتی دادن دو متناقص را پارادوکس (متناقض نما) گویند.


نمونه :

" جیب هایم پر از خالی است "

که برای عمق بخشیدن به سخن، دو صفت متضاد «پر» و «خالی» را با هم به کار برده ایم.

 جامه اش شولای عریانی است. (اخوان ثالث )

 شولا (نوعی جامه ) که با صفت عریانی همراه شده است.

از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاری است. (اخوان ثالث)

تهی و سرشار دو صفت متضاد است.

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است (حافظ)

 دولت یعنی خوشبختی و ثروت، که متضاد فقر است

کنفرانس بدیع 6

 

🔺🔺🔺۴-عکس (قلب) :

هرگاه در یک بیت یا عبارت، میان دو مورد پیوندی برقرارکنیم و سپس در بخش دیگری جای آن دو را با هم عوض کنیم و یا هرگاه نویسنده با جا به جا کردن اجزای ترکیب های وصفی و اضافی، ترکیب ها ی تازه پدید آورد.


نمونه:

حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی است .

برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی

بسیار اندک اند کسانی که هم حرف خوب می زنند و هم خوب حرف می زنند.

 

🔺🔺🔺۵ ـ تلمیح :

در واژه به معنی «به گوشه چشم اشاره کردن» است و در اصطلاح ادبی بهره گیری از نقل قول ها، آیات، احادیث، داستان ها و وقایع تاریخی است و یا آن که با شنیدن بیت یا عبارتی، به یاد داستان و افسانه، رویدادی تاریخی و مذهبی یا آیه و حدیثی بیفتند، بدون آن که آن موضوع و داستان را تعریف کنند

 

نمونه :

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را (شهریار)

💡💡که به حدیث «لا فتی الّا علی لاسیف الّا ذوالفقار» اشاره دارد.

 

🔺🔺🔺۶- تضمین :

 هرگاه شاعر یا نویسنده ای در سخن خود از شعر یا نوشته ی دیگری بهره بگیرد، آرایه ی تضمین شکل می گیرد و به ترآن است که نام گوینده ی اصلی گفته شود.


نمونه :

چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم / که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب دراین امیدم که نسیم صبحگاهی / به پیام آشنایی بنوازد آشنا را»

💡💡که در این نمونه «شهریار» بیتی ازحافظ را تضمین کرده است.

 

🔺🔺🔺7 -اغراق (مبالغه، غلو) :

هنگامی است که شاعر یا نویسنده ای صفتی را در فرد یا پدیده ای برجسته کند که مطابق عرف و عادت جاری پذیرفته نیست و درعالم واقع امکان دست یابی به آن صفت وجود ندارد. مانند:

 

بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران

 كز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران

💡💡مانند ابر بهار گریستن و گریه ی درد آلودی که حتا سنگ را هم به ناله وا می دارد، بیانی آمیخته به اغراق است.

 

 فردوسی می گوید:

که گفتت برو دست رستم ببند / نبندد مرا دست، چرخ بلند

شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب

💡💡اغراق، مناسب ترین ابزار برای آفریدن صحنه های حماسی است.

 

🔺🔺🔺۸ـ حسن تعلیل :

هرگاه شاعر یا نویسنده برای واقعیتی نه دلیل علمی و عقلی، بلکه دلیلی تخّیلی و ادیبانه و زیبا ارائه دهد.

 

نمونه:

از آن مرد دانا دهان دوخته است

که بیند که شمع از زبان سوخته است (سعدی )

💡💡در این جا شاعر برای کم حرفی و سکوت مردم دانا علّتی ادبی و غیر واقعی ارائه می کند. (همین زبان است که به جان شمع آتش انداخته است).

 

🔺🔺🔺۹ـ لفّ و نشر :

لفّ به معنی پیچیدن و نشر به معنی بازکردن و پراکندن است و در اصطلاح ادبی هنگامی است که دو یا چند چیز را نخست بدون توضیح در پی هم آوردند (لفّ) و سپس توضیحات مربوط به هر یک را ذکر کنند (نشر).

 

نمونه :

به روز نبرد آن یل ارجمند

 به شمشیر و خنجر به گرز و کمند

 برید و درید و شکست و ببست

 یلان را سر و سینه و پا و دست (فردوسی )

💡💡💡یعنی در روز نبرد آن یل ارجمند به شمشیر سر یلان را برید و به خنجر سینه شان را درید و به گرز پاهایشان را شکست و به کمند دست هایشان را ببست.


🔺🔺🔺١۰ـ ارسال مثل :

هرگاه شاعر یا نویسنده ای در سخن خود از ضرب المثلی بهره بگیرد، آرایه ی ارسال مثل پدید می آید

 

نمونه :

هر کسی از ظّن خود شد یار من

 از درون من نجست اسرار من (مولوی )

💡💡مصراع اول امروزه به عنوان ضرب المثل به کارمی رود.

 

🔺🔺🔺١١ـ تمثیل :

هرگاه برای روشن شدن مطلبی پیچیده، آن را به و ساده تر تشبیه کنیم و یا برای اثبات موضوعی نمونه ای بیاوریم، آرایه ی تمثیل پدید می آید

 

نمونه :

من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش

 هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت (حافظ )

دل من نه مرد آن است که با غمش برآید

 مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی (سعدی )

محرم این هوش جز بیهوش نیست

 مرزبان را مشتری چون گوش نیست (مولوی )

 

🔺🔺🔺١۲ـ اسلوب معادله :

در نوعی از تمثیل، گاهی دو موضوع گفته شده به گونه ای است که می توان آن دو را برابر با یکدیگر دانست. این ارتباط معنایی بر پایه ی تشبیه است و یکی مصداقی برای دیگری است. به چنین شکلی ازتمثیل، اسلوب معادله گفته می شود که در اشعار شاعران سبک هندی بیش تر از هردوره ی دیگری دیده می شود.

 

نمونه :

دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست

 جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر است (صائب )

  آدمی پیر چو شد حرص، جوان می گردد

 خواب در وقت سحرگاه، گران می گردد (صائب )

💡💡💡همان گونه که می بینید هر مصراع از این ابیات یک جمله ی مستقل است و می توان به راحتی جای مصراع ها را عوض کرد.

دود ≈ ابرو بالا نشستن ≈ جای چشم را گرفتن

حرص آدمی ≈ خوا ب پیری ≈ وقت سحرگاه


🔺🔺🔺١٣ـ ایهام :

به معنی به شک انداختن است و در اصطلاح ادبی، به کاربردن واژه یا ترکیبی در دو معنی نزدیک و دور به ذهن است و هر کدام از آن دو معنی را بتوان از آن برداشت کرد. ایهام، هنری ترین آرایه ی معنوی است و استاد مسلم آن حافظ است.

 

نمونه :

غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد گفتم افسانه ای شیرین و به خوابش کرد

 (رهی معیری )

💡💡که شیرین هم به معنی زیبا و دلنشین و هم نام معشوقه ی فرهاد است.

گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید

 گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید

💡💡که بر آید هم به معنی طلوع کردن و هم به معنی اگر امکان داشته باشد است.

 

🔺🔺🔺١۴- ایهام تناسب :

باتوجه به توضیح آرایه ی ایهام، هر واژه در سخن، هنگامی دارای ایهام تناسب است که تنها یکی از معانی آن را بتوان درجمله جای گذاری کرد و معنای دیگر آن اگر چه به دلیل تناسب و قرینه ای که درکلام دارد به ذهن خطور می کند ولی نمی توان آن را در جمله جای گذاری نمود.

 

حافظ می گوید:

گر در سرت هوای وصال است حافظا / باید که خاک درگه اهل هنر شوی

💡💡💡واژه ی «هوا» در این جا تنها به معنی «آرزو» به کار رفته است، ولی خواننده باخواندن مصراع دوم به دلیل تناسبی که میان «خاک » و هوا (یعنی آسمان ) وجود دارد معنای دومِ «هوا» را نیز که همان «آسمان» باشد به یاد می آورد، لیکن نمی توان این معنی ( یعنی آسمان) را در جمله جای داد.

آشنایی نه غریب است که دلسوزمن است / چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت

💡💡💡واژه ی غریب دارای دو معنی گوناگون است، یکی عجیب و دیگری ناآشنا، ولی تنها معنی عجیب را می توان در جمله جای داد ولی معنای دوم نیز (یعنی ناآشنا) که با آشنا تضاد دارد به ذهن خطور می کند، پس واژه ی غریب ایهام تناسب دارد.

 

🔺🔺🔺١۵- حس آمیزی :

آمیختن دو یا چند حس را با یکدیگر حس آمیزی گویند. مانند: « بوی لطیفی به مشام می رسد » که با آن که « بو» به حّس بویایی و لطافت به حس لامسه مربوط است، ولی لطافت به بویایی نسبت داده شده است .

 

« بردوش زمانه لحظه ها سنگین بود ».

💡💡💡 (سنگین بودن که مربوط به احساس وزن است به لحظه ها نسبت داده شده است .

« جان از سکوت سرد شب دلگیر می شد».

💡💡💡 (سرد بودن به سکوت شب نسبت داده شده است).

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

 یادگاری که در این گنبد دوّار فتاد

💡💡💡دیدن صدا: آمیخته شدن دوحس بینایی و شنوایی


🔺🔺🔺١۶- تشخّص (شخصیت بخشی) :

هرگاه با نسبت دادن عمل، حالت و یا صفت انسانی به یک پدیده (غیرانسانی ) به آن جلوه ای انسانی ببخشیم، آرایه ی تشخص پدید می آید.

طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا مگیر. بوسه بگرفتن ز ساحل، موج را دیوانه کرد

💡💡💡دیوانگی و بوسه گرفتن به موج نسبت داده شده است.

 

تهیه کننده اعظم دستان

کانون ادبی واج بازدید : 3680 دوشنبه 27 مهر 1394 نظرات (0)

دوازدهمین کنفرانس (بدیع)                                                                28/ 5/ 94

 

خلاصه ای کنفرانس شعر کلاسیک جلسه های قبل.

بلاغت

تعریف: دانشی که راه های و شیوه های شیوا سخنی و تاثیرگذاری در مخاطب را بررسی میکند، بلاغت میگویند.

که سه شاخه دارد؛

1) بیان

2) معانی

3) بدیع

 

این سه دانش در اسلام از قرن سوم هجری پدیدار شدند موضوع آنها بررسی و شناخت شیوه ها و عناصری است که نوجب زیبایی، انگیزانندگی و اقتدار کلام میشود.

(معالم البلاغه، محمدخلیل رجایی، دانشگاه شیراز)

علم بیان؛

 تعریف: بیان به معنی پیدا و آشکار شدن است و در اصطلاح ادبیات عبارت است از مجموع قواعد و قوانینی که به وسیله ی آن ها یک معنی به راه های گوناگون نشان داده می شود.

 

شیوه های بیان اندیشه را دردانش بیان در چهار زمینه گنجانده اند.

 این چهار زمینه که مباحث علم بیان است، عبارت است از:

 

تشبیه/ استعاره/ مجاز و کنایه

(اشنایی بیشتر با این ارایه ها رو توو کنفرانس "علم بدیع" اعظم داریم.)

 

 علم بیان که به یاری آن حالات گوناگون سخن را نیز در هماهنگی با حال شنونده و خواننده تعیین می کنند، به سه نوع؛

 ایجاز/ اطناب و مساوات

نیز بخش می گردد:

 

1) ایجاز :

 ایجاز عبارت است از بیان مقصود و معنی در کوتاه ترین لفظ و کم ترین عبارت، مشروط بر آن که رساننده ی مقصود باشد. به ترین نمونه ی ایجاز، کلام فردوسی در توصیف رستم درشاهنامه است .

چنانچه ایجاز به اندازه ای باشد که مخّل معنی باشد و یا بیان مقصود را نکند، آن را « ایجاز مخّل » می گویند.

2) اطناب :

دراز گویی و آوردن واژه ها و عباراتی است زاید و بسیار در سخن که معنی آن ها کم و اندک باشد.

اگر اطناب و دراز سخنی موجب ملال شنونده و خواننده گردد آن را «اطناب ممّل» می نامند.

3) مساوات :

یعنی آوردن لفظ به اندازه معنی.

 دقت در مساوات ِ لفظ و معنی، موجب روشنی معنی می گردد و از این رو کلامی که با حفظ سادگی، در آن مساوات هم به کار رود، برای رسانیدن مقصود گوینده بسیار مناسب است.

بهترین نمونه ی مساوات در کلام سعدی😍 (ای جانم سعدی جانم🙊) دیده می شود.

 

درباره ی علم معانی:

در علم معانی، از جملاتی که بدون قرینه ی لفظی در معنای اصلی خودشون به کار نمیرن بحث میشه و چون از معانی ثانوی جملات بحث میکنه به اون علم معانی میگن.

مثلا : به جای "ای وای! چقدر برف باریده" میگیم : "برف را نگاه کنید."

یعنی جمله ی امری را از معنای اولیه ی آن خارج کرده و در معنای ثانویه ی اون که اخبار (همراه با شگفتی) باشه به کار بردیم.

در سبک ادبی معمولا جملات در معانی اولیه به کار نمیرن، چون سخن ادبی، یک سخن موثره و برای اینکه سخن ما موثر(بلیغ) باشه ، جملات را در معانی ثانویه به کار می بریم.


تاریخچه ی علم معانی:

علم معانی در اساس مربوط به آیین سخنرانی بود ، چون سخنرانان سعی میکردن به مقتضای حال مخاطب سخن بگن و اونهارو تحت تاثیر قرار بدن.

ارسطو، در کتاب معروف خودش "رتوریک" (Rhetoric ) این علم را مطرح کرد و ذهنش بیشتر متوجه فن سخنرانی بود که در یونان رواج داشت.

یکی از مظاهر بارز دموکراسی در یونان باستان، وجود دادگاه های متعدد بود که مردم ، دعاوی خودشونو اونجا مطرح می کردن و به همین دلیل به فن موثر سخن گفتن توجه داشتن.

بعدها افلاطون ضمن بحث های فراوان در مورد خطابه ، مطرح کرد که خطابه باید با توجه به روحیات شنونده ایراد بشه و این همون مطلبیه که در عصر عباسی در علم "معانی" ما به صورت سخن گفتن به مقتضای حال مخاطب عنوان شد.

🌟 رتوریک یعنی : سخن گفتن به نحو موثر.

مقتضای حال :

👈تعریف اصلی بلاغت (تاثیر کلام ) :

به مقتضای حال مخاطب سخن گفتن.


تعریف دیگر بلاغت:

مطابقت کلام با موضوع اثر یعنی نوشتن به مقتضای موضوع.

که نویسنده با دو اصل میتونه این مساله را رعایت کنه :

1.مقتضای حال خود را رعایت کنه، یعنی صادقانه بنویسه.

2.مقتضای موضوع و نیز نوع ادبی را رعایت کنه و از اون خارج نشه . تمام اجزای اثر از لغات و تعابیر تا تشبیهات و استعارات باید در خدمت موضوع باشن.

معمولا بلاغت که صفت معنی ست، بعد از فصاحت که صفت لفظ است تحقق پیدا میکنه .👇

 بلاغت : تاثیر و نفوذ کلام

فصاحت: درستی و وضوح کلام

در واقع :

ادبیات، عالم چگونه سخن گفتن است نه چه گفتن

 

علم معانی :

مقصود از "معانی" ، معانی اولی جملات نیست بلکه مراد معانی ثانوی یا مجازی آنهاست.

هر جمله ممکنه دو یا چند معنی داشته باشه که یکی اصلی و بقیه فرعی ست.

پس

موضوع علمی معانی بررسی جملات از حیث معانی و کاربردهای ثانوی ست که متکلم به مقتضای حال مخاطب ایراد کرده.

در این علم از موارد مختلف انواع جملات و به عبارت دیگر، از امکانات بالفعل زبان در جمله بحث میشه .

جمله بر چهار قسم است :

👈 خبری

👈 پرسشی

👈 امری

👈 عاطفی

عمده ی کار علم معانی، بحث درباره ی کاربرد مختلف این جملاته که در زیر هر کدومو جداگانه شرح میدم :


جملات خبری :

جمله ای که به وسیله ی آن ، عمل اطلاع رسانی صورت میگیره. (فرستنده، پیام را به گیرنده انتقال میده).

این جمله دارای دوبخشه:

نهاد(مسند الیه) و گزاره(مسند)

🌟 نهاد: اون قسمت از جمله که درباره اش خبر میدیم.

🌟 گزاره: خبری که در مورد نهاد میدیم.

🌟 ربط بین نهاد و گزاره : اسناد( با کسره ی زیر الف بخونید🙊)

دو نوع اسناد داریم :


حقیقی و مجازی

👈 اسنادحقیقی: نسبت دادن فعل به فاعل حقیقی.

👈 اسناد مجازی یا مجاز عقلی : نسبت دادن فعل به فاعل غیر حقیقی.

( مثل گریستن ابر : که گریستن را به ابر نسبت دادیم)

معانی ثانوی جملات خبری:


اظهار تاثر و اندوه :

امروز هم گذشت! حسن مرد! (خطاب به کسی که قبلا خبر را شنیده)

نزیبد مرا با جوانان چمید

که بر عارضم صبح پیری دمید (سعدی)

توبیخ و ملامت :

مثلا به کودکی که نمره ی خوبی نگرفته🙈 خبر میدیم که : آرش بیست گرفته! 😒

بشارت و اظهار انبساط :

برق آمد! زمستان تمام شد!

(بیا که) رایت منصور پادشاه رسید

(نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید) حضرت حافظ

تشویق کردن و امید دادن :

کسان بسیاری از پشت همین میز و نیمکت ها وزیر و وکیل شده اند!

( نومید مباش که)مستان روزگار

ناگه ز یک ترانه به منزل رسیده اند

هشدار :

مثلا به کسی که خوابه میگیم : ظهرشد!

(غره مشو که)مرکب مردان مرد را

در سنگلاخ بادیه پی ها بریده اند!

👈 اظهار آسودگی و شعف و بیان اختتام کار :

قرض را دادیم. درسم را خواندم.

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد (حضرت حافظ)

مفاخره :

مثل قول پیغمبر : من از قریشم !

در زمان پادشاهی عادل زاده شدم.

استرحام :

بیچاره ام (کمک کنید!)😒

اقسام خبر بنا به حال مخاطب :

👈 مخاطب از مضمون جمله آگاهه، در این صورت گوینده میخواد آگاهی خودشو به مخاطب بفهمونه .

مثلا به کسی که قرآن را حفظه میگیم : تو قرآن را حفظی(یعنی من از این موضوع خبر دارم.)🙊 بیکاره ها 😁

در سه حالت دیگه ذهن مخاطب خالیه :

👈 نسبت به موضوع خبر حالت انکار نداره . در این صورت احتیاجی به تاکید نیست .

مثلا به کسی که تازه از سفر اومده میگیم : دیروز هوا اینجا گرم بود.

به این نوع خبرخبر ابتداییگفته میشه.

اما گاهی خلاف مقتضای ظاهر عمل میکنن و سخن را موکد میکنن.

به این نوع خبرخبر موکدگفته میشه.

👈 مخاطب نسبت به موضوع خبر، حالت شک و تردید داره و ممکنه از گوینده سوال کنه.

به این نوع خبرخبر طلبیگفته میشه.

👈 مخاطب نسبت به موضوع خبر منکر است که در این صورت خبر حتما باید موکد باشه.

به این نوع خبرخبر انکاریگفته میشه.

جملات پرسشی :

غرض اصلی از پرسش طلب اخبار است مثل :

کدامیک از شما می دانید ؟

چیست آن که ... ؟

اما گاهی برای تاثیر کلام، به جای سایر انواع جمله (مخصوصا خبری) از جمله ی پرسشی استفاده میکنن.

مقاصد ثانوی جملات پرسشی :

اخبار به طریق غیر مستقیم و مودبانه :

آیا نمی شود این شعر را این طور هم معنی کرد ؟(یعنی می شود و به نظر من این طور درست است).

👈 امر به طریق غیر مستقیم و مودبانه:

آیا بهتر نیست برویم؟ (یعنی برویم.)

 تشویق :

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟

ای خواجه درد نیست و گرنه طبیب هست(حضرت حافظ)

مفهوم تشویق و امر به طریق مودبانه بسیار به هم نزدیکه.

نباید درس بخوانی؟ درس نمیخوانی؟ (یعنی درس بخوان🙈😁)

نهی :

چقدر غر میزنی؟ چقدر خواب؟

تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش

حیف باشد که تو در خوابی و و نرگس بیدار (سعدی)

توبیخ و ملامت :

که گفته بود بروی؟ آیا تو این کار را کردی؟

که گفتت برو دست رستم ببند؟

نبندد مرا دست چرخ بلند (فردوسی )

استفهام انکاری :

چطور چنین چیزی ممکن است؟ (یعنی حتما ممکن نیست)

مگر کوری؟ 😒(یعنی حتما نیستی)

استفهام تقریری :

مخاطب به صحت قول گوینده اقرار میکند

آیا پایان کار همه مرگ نیست؟ (یعنی حتما هست).

ساقی سیم ساق من گر همه درد می دهد

کیست که تن چون جام می جمله دهن نمی کند؟ (حافظ)

به مطلب مورد اقرارمقربهمی گویند. (🙊 م ضمه داره، ق فتحه، ر تنوین ضمه)

👈 اظهار مخالفت و بیان عجز :

"چه بگویم؟ چه طور بخوانم؟"

 

«چگونه می شود به آنکسی که می رود این سان

صبور

سنگین

سرگردان

فرمان ایست داد؟

چگونه می شود به مرد گفت که او زننده نیست، او هیچ وقت زنده نبوده است؟! (فروغ جانم😋

تمنا و آرزو :

کی می شود بهار بیاید؟

🌟 تمنا ممکنه دور باشه (استبعاد):

بگرفت همچو لاله دلم در هوای سرد

ای مرغ بخت کی شوی آخر تو رام ما(حافظ)

🌟 یا ممکنه نزدیک باشه ( رجا ) :

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست

که در این بحر کرم غرق گناه آمده ایم (حافظ)

🌟 آرزویی که از نظر گوینده دشوار باشه : تمنا

🌟 آرزویی که از نظر گوینده محال و دشوار نباشه : ترجا (🙊 ج تشدید داره)

طنز و مسخره و تحقیر :

آیا میتوانند دیوان خاقانی را از رو بخوانند؟

تویی آن که گفتی که رویین تنم؟

بلند آسمان بر زمین افکنم ؟ (فردوسی)

تعظیم :

این نقاشی را که کشیده؟

چه مستی ست که ندانم که رو به ما آورد

که بود ساقی و این باده از کجا آورد (حافظ)

بیان تعجب و حیرت :

ممکنه همراه با تعظیم و تایید باشه :

این دیگر چیست؟

چیست این سقف بلند ساده ی بسیار نقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست (حافظ)

ممکنه با تحقیر و مسخره و انکار باشه:

چه طور نمی خواهد؟

او بیابد آن چنان پیغمبری

میرآبی، زندگانی پروری

چون نمیرد پیش او؟ کز امر کن

ای امیر آب ما را زنده کن (مثنوی)

بیان کثرت :

معمولا بیان ملال یا خستگی حاصل از کثرت است :

چقدر بگویم؟ چقدر بروم؟

چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ

یسر الله طریقا بک یا ملتسمی

اثبات عقیده ی خود و بطلان عقیده ی مخاطب :

دیدی که نیامد؟

نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری

عهد و پیمان وفاداری و دلبندی و یاری (سعدی)

اظهار یاس :

نگفتم که نمی آید ؟

دیدی دلا که یار نیامد

گرد آمد و سوار نیامد(م.امید)

م.امید تخلص کیه؟🙈

اظهار امیدواری :

آیت روزی دوباره راه خواهم افتاد ؟

آیا دوباره باغچه را بنفشه خواهم کاشت؟ (فروغ عزیز😍)

تقاضا و کسب اجازه :

می توانم بردارم؟

شمول حکم :

کیست که طعم مرگ را نچشد؟

کدام باد بهاری وزید در عالم

که باز در عقبش نوبت خزانی نیست (سعدی)

اغراق :

چه کسی ست که موافق نباشد؟

ساقی سیم ساق منر همه درد می دهد

کیست که تن چو جام می جمله دهن نمی کند؟ (حافظ)

 تنبه و عبرت :

آن همه مال و دارایی و ثروت چه شد؟

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟ (خیام)

برای تاکید و تقریر خبر و جلب توجه :

در این صورت بعد از جمله ی پرسشی، جمله ی خیری میاد :

می دانید چنگیز که بود؟ چنگیز خونخواری بود که ....

خبر داری از خسروان عجم؟

که کردند بر زیر دستان ستم (سعدی)

تجاهل مفید اغراق :

این تخم مرغ است یا گردو؟

این حوری دست در خضاب است

یا ماه دو هفته در نقاب است؟ (سعدی)

  به این گونه پرسش ها در بدیع معنوی ، صنعت تجاهل العارف میگن.

بیان تردید در برآورده شدن آرزوها:

آیا دوباره گیسوانم را

در باد شانه خواهم زد؟

آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت؟ (فروغ جان)

اظها بی تابی :

پس چرا نمی آید؟

 به این وجه در کتب سنتی استبطاءمیگن به معنی کند گذشتن و دیر آمدن.

بیان منافات و استبعاد :

که یا بین دو طرف است :

صلاح کار کجا و من خراب کجا؟

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟ (حافظ)

و یا به طور کلی ست :

ای برادر عاشقی را درد باید، درد کو

صابری و صادقی را مرد باید، مرد کو؟ (مولوی)

اظهار ندامت :

میان پنجره و دیدن

همیشه فاصله یی است.

چرا نگاه نکردم؟

مانند آن زمان که مردی از کنار درختان خیس گذر می کرد...

چرا نگاه نکردم؟ (فروغ عزیزم)

به جهت استیناس :

انس گرفتن به مخاطب و سر صحبت را باز کردن.

مثلا در صف اتوبوس کسی به شما میگه : مثل اینکه زیاد سرد نیست؟ و با جواب شما سر صحبت باز می شود.

تهدید :

برم بگم ؟ (مثلا خطاب به کودکی که کار زشتی کرده 🙈.)

گاهی تهدید با تنبیه مخاطب و انصاف ستادن از اون همراهه مثلا میگیم :

آیا این درسته که دیگه به اینجا نیام؟

 

سوال بلاغی :

همه ی سوالاتی که مطرح شد جنبه ی سوال غیرایجابیدارن ، یعنی سوالی که جواب نمیخواد.

به این گونه سوالات که در ادبیات بسیار رایجهسوال بلاغیمیگن که انتقال پیام به طرز غیر مستقیم و موثرتره.

سوال از غیر انسان :

در ادبیات میتوان غیر انسان را هم مخاطب قرار داد و مثلا از کوه و باد هم سوال کرد و جواب شنید.

در علم بیان جدید میگن که در ادبیات همه چیز جاندار است و فرقی بین جاندارو بی جان نیست.

سوال در ادبیات :

یکی از مختصات آثار خلاق ادبی، ابهام است. زیرا در ادبیات از هر چیز به صورت موشکافانه می توان سوال کرد.

از این رو :

🌟 یکی از مختصات نگارشی ادبیات پیشرو معاصر، بسامد بالای جملات پرسشی ست، چنان که در "بوف کور" صادق هدایت و "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" فروغ چنین است:

آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراءالطبیعی، این انعکاس سایه ی روح که در حالت اغما و برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند، کسی پی خواهد برد؟ (بوف کور)

این کیست،این کسی که روی جاده ی ابدیت

به سوی لحظه ی توحید می رود

و ساعت همیشگیش را

با منطق ریاضی تفریق ها و تفرقه ها کوک میکند؟

این کیست این کسی که بانگ خروسان را

آعاز قلب روز نمی داند؟

آغاز بوی ناشتایی می داند؟

این کیست این که تاج عشق به سر دارد

و در میان جامه های عروسی پوسیده است؟ (ایمان بیاوریم....)

 

جملات امری :

غرض اصلی از امر، بنا به موقعیت گوینده نسبت به مخاطب(بالا دست بودن یا فرو دست بودن)، تقاضا یا دستور است .

معانی ثانوی جملات امری :

عبرت :

سرانجام کار او را ببینید!

خاقانی در قصیده ی "ایوان مداین" به مطلع :

هان ای دل عبرت بین، داز دیده عبر کن هان

ایوان مداین را آیینه ی عبرت دان

مکررا فعل امر را در این معنی به کار برده.

دعا :

خدایا مرا ببخش.

الهی سینه ای ده آتش افروز

در آن سینه دلی و آن دل همه سوز (وحشی بافقی)

 

 

تمنا و تقاضا و آرزو :

ببند یک نفس ای آسمان دریچه ی صبح

بر آفتاب که امشب خوش است با قمرم (سعدی)

ارشاد و ترغیب و تشویق :

درس بخوان ! سعی کن!

تا توانی می تراش و می خراش

تا دم آخر دمی راحت مباش (مولوی)

تهدید و تحذیر :

برو! (تا ببینی چه میکنم).

بگو! (یعنی اگه جرات داری بگو🙈)

 تعجیز :

بزن ببینم ! اگر راست میگی بگو !

نای را وارو نهاد و گفت زن :

گر تو بهتر می زنی بستان بزن (مولوی)

گاهی تعجیز با طنز و تمسخر همراهه :

در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را(حافظ)

تعریض :

خدایا مردم را هدایت کن .

تسویه و تخییر :

می خوای بمان میخوای برو !

یا خلوتی برآور یا برقعی فرو هل

ورنه به شکل شیرین، شور از جهان برآری (سعدی)

گاهی مراد از تخییر ، تشویق و تحریض یا تهدید است :

یا درس بخوان یا ول کن

اذن و اجازه :

بیا! بفرما! (مثلا د جواب کسی که در میزند)

هیچ آدابی و تربیتی مجو

هرچه می خواهد دل تنگت بگو (مولوی)

 تعجب :

برف را ببین! آنجا را تماشا کن!

 این وجه با افعالی که در آن معنی دیدن است بنا می شود.

گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست

بیچاره بر هلاک تن خویشتن عجول (سعدی)

استهزا و تحقیر :

برو دنبال کارت !

برو معالجه خود کن ای نصیحت گو

شراب و شاهد شیرین که را زیان دارد (حافظ)

استرحام :

دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت

سر من دار که در پای تو ریزم جان را (سعدی)

نهی :

مراد از فعل امر (بکن)، نهی (نکن) باشه.

مثلا به کودکی که با رادیو بازی میکنه میگیم: بکن! خرابش کن!

 

یا پاره کن! مرا بکش! هرچی دلت میخواد بگو!

 

🌟 در بلاغت غربیطنزبلاغیبه سخنی گفته میشه که قصد گوینده درست عکس اون باشه. یعنی لحن جدی و پندآموزه اما مقصود تنبیه است.

فعل نهی :

نهی (فعل امر منفی) در اصل برای طلب "نکردن" و تحریم است .

معانی ثانوی فعل نهی :

تمنا و آرزو :

( خواهش میکنم ) نرو! . (تو را به خدا) این کار را نکن!

مکن تغافل از این بیشترکه ترسم خلق

گمات برند که این بنده بی خداوندست (سعدی)

دعا :

در میخانه ببستند خدا را مپسند

که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند(حافظ)

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان وصل را نالان مکن (مولوی)

تیتراژ برنامه محبوبم رادیو هفت

ارشاد :

عقلت را به دست این و آن مده!

میازار موری که دانه کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی)

توبیخ :

نکن!

و اگر در جمله ی پرسشی باشد موکدتر است:

نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم

در این سراب فنا چشمه ی حیات منم؟ (مولوی)

تهدید و تحذیر :

کاری نکن که پشیمان بشی! از این طرف ها رد نشو! (اگر جرات داری😡) نکن!

تشویق :

نترس!

گاهی برای تاکید بیشتر و تقویت معنی، امر و نهی را با هم به کار می برند:

برو کار می کن مگو چیست کار

که سرمایه ی جاودانی ست کار (ملک الشعراء بهار)

امر :

همانطور که گاهی مراد از امر، نهی بود ، گاهی مراد از فعل نهی در ادبیات، فعل امر است :

زلف بر باد باد مده تا ندهی بر بادم

ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم (حافظ)

 

جملات عاطفی :

جمله ی عاطفی صورت مشخصی نداره بلکه بر حسب معنا تشخیص داده میشه.

یعنی هر جمله ای را که بیانگر عاطفه و احساس گوینده باشه و به قصد اخبار ادا نشده باشه جمله ی عاطفی میگن.

مراد از عاطفه و احساس، مفاهیمی از قبیل اندوه و شادی و نفرین و آرزو و شگفتی ... است.

معانی ثانوی جمله عاطفی :

در مقام جمله ی خبری :

به به چه هوای خوبی!

اگر مراد اخبار باشد یعنی : هوا خوب است.

در مقام جمله ی امری :

به به چه بچه ی خوبی!

در مقام تشویق، یعنی بچه ی خوبی باش

در مقام جمله ی پرسشی :

نابینایی درصف اتوبوس بگوید : چه انتظار خسته کننده ای! (به جای گفتن: اتوبوس نیامد؟)

 

تهیه کننده: نسرین رضایی شکیب

کانون ادبی واج بازدید : 189 دوشنبه 27 مهر 1394 نظرات (0)

یازدهمین کنفرانس                                                                                            26/5/94


شعر دهه ی شصت

پیشگام شعر دهه ى شصت فرامرز سلیمانی است که شعر این دوره رو فرزند انقلاب و جنگ می دونه و علت موج سوم یا همان شعر دهه ى شصت رو اشعاری می دونه که پیش از اون در خیابانها سروده می شده و اصطلاح اشعار شعاری رو براش به کار می برن ولی دیگر جوابگو مخاطب نیست و کاربرد چندانی نداره!

اما منتقدین این دوره معتقد هستند این دوره مبدا تاریخی مشخصی نداره و در بستر تحولات موج اول و دوم ادامه پیدا کرده

اون چه در شعر موج سوم نمود پیدا کرده دو چهره متفاوت است اشعاری با لحن تند و صریح و آشکار و اشعاری که که سعی که کرده تجربه های شخصی را در قالب تصویرهایی مانا ارائه بده

اما از خصوصیات شعر دهه ى شصت می شه به اسکیزوفرنی هنری نام برد!

که خود شامل مباحث زیبایی شناختی میشه مثل: آفرینش فضای بیگانه حذف عدم مرکز گرایی و حرکت به سمت انتزاع تلفیق عناصر و اشیا ناهمگن اصرار در تصویر پردازی بدست آوردن فضای استعاری

اما در دهه شصت سخن ها بسیاری از شعر کودک و نوجوان هست

شعر کودک از دهه 40 آغاز می شه اما نقطه ى اوجش دهه شصت و هفتاده در تعریف شعر کودک و نوجوان آمده شعری در سطح فهم کودک که می توان ار نمونه های موفق آن به رحماندوست و اسدالله شعبانی و افسانه شعبانژاد اشاره کرد

 


کانون ادبی واج بازدید : 2202 سه شنبه 14 مهر 1394 نظرات (0)

دهمین کنفرانس                                                                          21/5/94

علم بیان در بلاغت

 

بلاغت:

 

تعریف: دانشی که راه های و شیوه های شیوا سخنی و تاثیرگذاری در مخاطب را بررسی میکند، بلاغت میگویند.

 

که سه شاخه دارد؛

بیان

معانی

بدیع

این سه دانش در اسلام از قرن سوم هجری پدیدار شدند موضوع آنها بررسی و شناخت شیوه ها و عناصری است که نوجب زیبایی، انگیزانندگی و اقتدار کلام میشود.

(معالم البلاغه، محمدخلیل رجایی، دانشگاه شیراز)

در انتها برای آشنایی بیشتر منابع هرکدام از مطالب ذکر شده🙏

 

علم بیان؛

 تعریف: بیان به معنی پیدا و آشکار شدن است و در اصطلاح ادبیات عبارت است از مجموع قواعد و قوانینی که به وسیله ی آن ها یک معنی به راه های گوناگون نشان داده می شود.

 

شیوه های بیان اندیشه را دردانش بیان در چهار زمینه گنجانده اند که ما در این بخش به بررسی هر یک از آن ها می پردازیم.

 این چهار زمینه که مباحث علم بیان است، عبارت است از:

تشبیه/ استعاره/ مجاز و کنایه

 

که از نظر حالات سخن نیز،

 به سه دسته ی،

 ایجاز/ اطناب و مساوات

 بخش می شود.

١ـ تشبیه :

تشبیه پیوند برقرار کردن میان دو چیز و همانند کردن آن ها است با واژه ها یا عباراتی ویژه، مانند:

«علم درهدایت انسان چون نور است »

در این مثال چهار پایه یا رکن وجود دارد که ارکان تشبیه نامیده می شود.

 

١ـ مُشَبَه : چیزی که آن را به چیز دیگری مانندکرده ایم (یعنی علم )

۲ـ مُشَبَه به : چیز دوم که مُشَبَه، به آن مانند شده است (یعنی نور)

٣ـ ادات تشبیه : واژه هایی که میان مشبه و مشبه به، پیوند برقرارمی کند که برخی از آن ها عبارت است از:

 چون، چو، همچون، مانند ِ، بسان ِ ، مثل ِ ، بکردار ِ، پنداری، گویی و ...

۴ـ وجه شِبه: صفت مشترک میان مشبه و مشبه به است (یعنی هدایت )

نمونه ی دیگر:

ز خوشی باغ همچون دلبران شد / ز خوبی شاخ همچون اختران شد

 

● تشبیه مؤکدّ :

گاهی ممکن است ادات تشبیه حذف شود

روی او ماه است اگر بر ماه مشک افشان شود. ( که روی او چون ماه است بوده است)

 

● تشبیه مجمل :

حذف وجه شِبه موجب می گردد تا ذهن خواننده خود تلاش کند تا دلیل همانندی را بیابد. مانند :

تنم چون سایه ی موی است و دل چون دیده ی موران

( وجه شبه در این جا باریکی (مو) و تنگی (دیده) است که حذف شده است)

 

● تشبیه تسویه

 هنگامی است که چند مشبه را به یک مشبه به تشبیه کنند، مانند:

نقش خورنق است همه باغ و بوستان / فرش ستبرق است همه دشت وکوهسار

 

● تشبیه چمع

 گاه یک مشبه را به چند مشبه به تشبیه می کنند، مانند:

من همچو خار و خاکم و تو آفتاب و ابر

● تشبیه بلیغ

درتشبیه بلیغ ادات تشبیه و وجه شبه هر دو حذف می شود. مانند: عمر برف است.

 

در زبان ادبی گاه مشبه و مشبه به به کمک کسره به هم می پیوندد و به صورت اضافه ی تشبیهی بیان می شود. مانند: برف عمر

بنابراین اضافه ی تشبیهی گونه ای ازتشبیه بلیغ است.

 

چند نمونه :

کیمیای عشق، قد سرو، تیر مژگان، شبنم عشق، نیشترعشق، آتش عشق، سراچه ی دل، باران رحمت، خوان نعمت، اطفال شاخ، بنات بنات، کلاه شکوفه، مهد زمین، دایه ی ابر بهاری، نوردانش، چراغ علم، تخم محّبت، نسیم رحمت، سحاب رحمت، سیلاب اشک.

۲- استعاره :

هرگاه واژه ای به دلیل شباهتش با واژه ی دیگری به جای آن به کار رود، استعاره پدید می آید.

به گفته ی دیگر،

*استعاره تشبیهی است که یکی از طرفین تشبیه ذکر نشود.*

استعاره از لحاظ ذکر یا حذف مشبه یا مشبه به بر دو نوع است؛

الف ) استعاره ی مصّرحه :

هنگامی است که مشبه را حذف کنیم و تنها مشبه به را ذکر نماییم. مانند :

- یکی « درخت گل » اندر میان خانه ماست / که سرو های چمن پیش قامتش پستند (سعدی )

 استعاره از جوانی بلند بالا و خوش اندامپ

- ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد (حافظ )

 استعاره از یار زیبا روی

- فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدین بگسترد (سعدی )

 استعاره از چمن و سبزه

- همی زور کرد این بر آن آن بر این / نجنبید یک شیر بر پشت زین (فردوسی )

 استعاره از پهلوان

 

- کلاهش را برداشت و از زیر آن آبشار طلایی رنگ سرازیر شد.

 استعاره از مو

 

ب) استعاره ی مکینه؛

این استعاره وارونه ی استعاره ی مصّرحه است، یعنی درآن « مشبه به » را حذف کرده و مشبه را ذکر می کنند.

ولیکن «مشبه به» جای خود را به یکی یا چند اوصاف خود می دهد. مثلن وقتی می گوییم :کام ظلم، ظلم را به حیوانی تشبیه کرده ایم که کام و دهان برای بلعیدن دارد و مظلوم را درکام خود فرو می برد.

نمونه های دیگر؛

- به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب نگر / که کار جهان بی ثبات و بی محل است (حافظ )

- یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود.

- دست روزگار، رخسارصبح، چنگال مرگ، آستین عقل، دست طرب، چشم بخت.

٣- مجاز؛

 

 مجاز به کاربردن واژه است درمعنایی غیرحقیقی به شرط آن که میان معنی حقیقی و معنی غیر حقیقی پیوندی برقرار باشد. مثلن هنگامی که می گوییم :« جهان انجمن شد بر تخت اوی » مراد ازجهان، مردم جهان است.

 معمولن رابطه های زیر باعث می شود که واژه ای در معنی مجازی به کار رود:

- رابطه ی حال با جا : سراسرهمه دشت بریان شدند. (دشت به جای مردم دشت آمده است)

- رابطه ی کل با جز: ایران درمسابقات فوتبال قهرمان شد. (که ایران به جای تیم فوتبال ایران آمده است)

- رابطه ی جزء با کل : به کشتن دهند سر به یکبارگی (سر به جای تمام وجود آمده است)

- رابطه ی لازم با ملزوم : فلان را در دوستی پای نیست .(پای به جای پایداری آمده است)

 در اصطلاح علم بیان این رابطه ها را علاقه نیز می نامند.

 

نمونه های دیگر:

 

- همی کند سودابه از خشم موی / همی ریخت آب و همی خست روی (به معنی اشک) (فردوسی )

 

- یکی تازی ای برنشسته سیاه / همی خاک نعلش برآمد به ماه ( به معنی آسمان) (فردوسی )

 

- سر رفتن داشتن: که سر به معنی قصد و اراده می باشد.

۴ -کنایه؛

کنایه به معنی پوشیده سخن گفتن است،

 اما در علم بیان، عبارت است از:

گفتن لفظی در معنی غیرحقیقی (معنی نزدیک)، آن گونه که بتوان معنی حقیقی (معنی دور) آن را نیز اراده کرد.

به عنوان مثال در جمله های:

« پرسیدم : پس چه خاکی بر سر بریزم »

و

« مابقی را فعلن خط بکش »

عبارت های مشخص شده دارای دو معنی نزدیک و دور است، اما معنی دور آن ها موردنظر است.

«چه خاکی بر سر بریزم » در معنی حقیقی یعنی «چه کار باید بکنم » و عبارت «خط بکش » یعنی «نادیده بگیر».

به این کاربرد کنایه می گویند.

چند نمونه ی دیگر؛

- در خانه ی او به روی همه باز است

 معنای نزدیک : همه می توانند وارد خانه ی او شوند

 معنای دور : مهمان نواز است

- آب از دستهایش نمی چکد.

 معنایی نزدیک : نمی گذارد قطره ای آب از دستهایش به روی زمین بچکد.

 معنایی دور : هیچ چیزی از او به دیگران نمی رسد، خیلی خسیس است

- چشم به راه بودن

 معنای نزدیک : یکسره به راه نگاه می کند

 معنای دور : انتظار کشیدن

- شکم را صابون زدن

 معنای نزدیک : به شکم صابون زدن

 معنای دور: امیدوار بودن

- کمر بستن

 معنای نزدیک : کمربند را به کمر بستن

 معنای دور : همّت کردن

نمونه های دیگر:

- سر به جیب مراقبت فرو بردن : کنایه از فرو رفتن در حالت تفکّر و تعّقل

- سیه گلیم: کنایه از بدبخت

- عنان پیچ : کنایه از سوارکار

تفاوت کنایه با مجاز و استعاره در این است که در کنایه به هر دو معنی می توان دست یافت و هر دو معنی می تواند درست باشد

 ( ولی گوینده معنی حقیقی را می خواهد)

علم بیان که به یاری آن حالات گوناگون سخن را نیز در هماهنگی با حال شنونده و خواننده تعیین می کنند،

به سه نوع؛

 ایجاز، اطناب و مساوات نیز بخش می گردد:

 

ایجاز :

 ایجاز عبارت است از بیان مقصود و معنی در کوتاه ترین لفظ و کم ترین عبارت، مشروط بر آن که رساننده ی مقصود باشد. به ترین نمونه ی ایجاز، کلام فردوسی در توصیف رستم درشاهنامه است .

چنانچه ایجاز به اندازه ای باشد که مخّل معنی باشد و یا بیان مقصود را نکند، آن را « ایجاز مخّل » می گویند.

 

اطناب :

دراز گویی و آوردن واژه ها و عباراتی است زاید و بسیار در سخن که معنی آن ها کم و اندک باشد.

اگر اطناب و دراز سخنی موجب ملال شنونده و خواننده گردد آن را «اطناب ممّل» می نامند.

 

مساوات :

یعنی آوردن لفظ به اندازه معنی.

 دقت در مساوات ِ لفظ و معنی، موجب روشنی معنی می گردد و از این رو کلامی که با حفظ سادگی، در آن مساوات هم به کار رود، برای رسانیدن مقصود گوینده بسیار مناسب است.

بهترین نمونه ی مساوات در کلام سعدی دیده می شود.

پس با توجه به آنچه بیان شد میتوانیم نتیجه بگیریم که،

 

علم بیان:

دانشی که شیوه های بیان یک موضوع "واحد" به "گونه های مختلف" را بررسی میکند.

 

برای مثال و ساده تر شدن درک این موضوع به موضوع "گریستن" که حافظ بیش از صدبار در ابیات خود بیان کرده توجه کنید.

 

(8 بیت که تمام این ابیات موضوع "گریستن" را بیان میکند بدون اینکه تکراری و ملال آور باشد.

چون هربار به شیوه ای با بار معنایی خاصی موضوع را بیان کرده است.)

 

1) جوی ها بسته ام از دیده به دامان که گر/ در کنارم بنشانند سهی بالایی

(تشبیه اشک به جوی)

 

2) پاک کن چهره ی حافظ به سر زلف ز اشک/ ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم

(سیل استعاره از اشک)

 

3) حافظا شاید اگر در طلب گوع وصل/ دیده دریا کنم از اشک و درو غوطه خورم

(تشبیه چشم به دریا به دریا استعاره از اشک)

 

4) چشمه ی چشم مرا ای گل خندان دریاب/ که به امید تو خوش آب روانی دارد

(تشبیه چشم به گریه و چشمه استعاره از اشک)

 

5) دارم امید بر این اشک چون باران که دگر/ برق دولت که برفت از نظرم باز آید

(تشبیه اشک به باران)

 

6) اشکم احرام طواف حرمت می بندد/ گرچه از خون دل ریش دمی طاهر نیس

(جان بخشی به اشک، (عمل احرام بستن و طواف کردن را به اشک نسبت داده))

 

7) بیا که لعل و گوهر در نثار مقدم تو/ ز گنج خانه ی دل می کشم به مخزن چشم

(لعل و گوهر استعاره از اشک)

 

8) از دیده خون دل همه بر روی ما رود/ بر روی ما ز دیده چه گوشم چه ها رود

(خون دل استعاره از اشک)

 

 

حافظ در تمام ابیات بالا موضوع واحد "گریه میکنم" را بیان کرده،

 اما سخنش اصلن بوی تکرار نمیدهد و هر بیت تاثیرگذار است.

صدالبته که نمونه های بهتر و بیشتری هم وجود داره مثل،

موضوع واحد "فراق، هجران و جدایی" در اشعار حافظ، سعدی و دیگر شاعران/

 یا موضوع "دوست داشتن معشوق، زیبایی های زن و...."

 یا هر موضوع دیگر که به شیوه های مختلف بیان شده و اصلن تکراری و ملال آور نیست.

 

 اما من به دلیل کمبود وقت به ذکر همین یک نمونه اکتفا میکنم ولی مثالهای بیشتر را در منایع زیر میتوانید دنبال کنید:

 

منابع:

·         بیان و معانی دکتر شمیسا

·         نگاهی تازه به بدیع دکتر شمیسا

·         صور خیال در شعر فارسی شفیعی کدکنی

·         اصول علم بلاغت غلامحسین رضازاده

·         فنون بلاغت و صنایع ادبی جلال الدین همایی

 

 

تهیه کننده: مریم پروند

تعداد صفحات : 4

درباره ما
کانون ادبی واج محفلی صمیمی برای یادگیری و کمک متقابل اعضاء به پیشرفت ادبی یکدیگر است. این کانون را جمعی از شاعران و نویسندگان جوان و مستقل تشکیل می دهند.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟